یکی از جریانهای اصلی رمان نویسی در دوره انقلاب اسلامی، جریان رمان های دینی و مذهبی است که این نوع رمانها در شکلهای مختلف در این دوره رایج شده است؛ البته داستانهای دینی، از دیرباز در ادبیات فارسی سابقه دارد اما با ظهور داستان نویسی نوین در ایران، نویسندگان به شیوههای متفاوتی به این حوزه پرداختند. پس از انقلاب اسلامی نیز شاهد این مسئله هستیم که نویسندگان توجه جدیتری به نوشتن رمان با مضامین دینی و یا براساس شخصیتهای دینی نشان دادهاند و رمانهای دینی بیشتری تولید شدند.
با همه اینها نمیتوان ادعا کرد بعد از گذشت چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی و شرایط فرهنگی جامعه و سرمایه گذاری هایی که بعضاً از سوی نهادهای متولی میشود، گنجینهای غنی از این نوع ادبی شکل گرفته است؛ البته در بحث تولید رمان دینی باید نیم نگاهی هم به بازار و استقبال مخاطب داشت. آیا آثار نوشته شده به گونهای بودهاند که بر دل مخاطب بنشیند و یا نوع تبلیغات و اطلاعرسانی، این آثار را به سمع و نظر مخاطب امروز رسانده است؟
در خصوص رمان دینی و مشکلات تولید و عرضه این نوع ادبی با مظفر سالاری به گفتوگو نشستهایم. مظفر سالاری نویسنده دو رمان «رؤیای نیمه شب» و «دعبل و زلفا» است.
«رؤیای نیمه شب» داستان عاشقانه و شیرینی است درباره امامزمان(عج) و نقش بیبدیل ایشان در زندگی مردم در زمان غیبت. این کتاب که در سه سال به چاپ هفتادم رسید جوایز فراوانی نیز گرفته است. به گفته نویسنده احتمالاً سریالی بر اساس آن ساخته شود.
رمان «دعبل و زلفا » نیز که در انتشارات بهنشر منتشر شده است، به گوشههایی از زندگی دعبلخزاعی، شاعر اهلبیت و امامهفتم و امامرضا(ع) میپردازد. او سرانجام قصیدهاش را برای امامرضا(ع) میخواند و لباس ایشان را صله میگیرد که آستینی از این لباس در زندگی همسرش زلفا نقش مهمی ایفا میکند. این رمان سال 96 به چاپ رسید و چاپ چهارم آن هم بتازگی منتشر شده است.
■ با توجه به ساختار فرهنگی جامعه ما، چرا نویسندگان نسبت به نوشتن رمانهای دینی و یا آثاری بر اساس زندگی معصومین(ع) توجه کمتری نشان میدهند؟
ابتدا لازم است تعریف درستی از رمان داشته باشیم. تفاوت رمان با افسانه و حکایت، در پرداختن به لحظهپردازی و جزءنگاری است و کندوکاو در نواقص و معایب شخصیتهای بشری و تلاشی که شخصیتها برای تحول و رشد دارند. شخصیتها در موقعیتهای داستانی، دچار تردید در جهانبینی و هدف زندگیشان میشوند و دست به انتخابی دیگر میزنند. رمان ذاتاً به بستر زندگی مادی توجه دارد که جای کشمکش و تنازع برای پاسخ دادن به مطالبههای غرایز و شهوات است.
از آن طرف، معصومین(ع) انسانهای کاملیاند که از بالاترین درجه عقلانیت برخوردارند و دچار شک و تردید و تحول نمیشوند و از زندگی سرابمانند مادی فاصله دارند. اگر این بستر چرک تنازع بر سر غرایز و شهوات و جاذبههای جهان ماده را قاعده هرم زندگی انسان در نظر بگیریم، معصومین(ع) در قله این هرم قرار دارند و لذا الگوی همگان برای بیرون خزیدن از باتلاق زندگی مادی خود محورانه، و پرواز به سوی حیات طیبه و خدامحورانهاند؛ گویی آنها بر لبه و مرز تلاقی زمین و آسمان یا دنیا و آخرت سکنا گزیدهاند و راه را به مسافران کاروان دنیا نشان میدهند؛ بنابراین رمان دارای محدویت و ظرفیت اندکی است که نمیتواند در روایت زندگی معصومین(ع)، جذابیتهای معمولش را برای خوانندگانش حفظ کند. مانند این است که با فرغون بخواهید پرواز کنید یا از کرمشبتاب انتظار داشته باشید که روزآفرین شود.
مشکل دیگر این است که رمان به فراوانی از تخیل بهره میبرد و به کار زدن این عنصر در ساحت زندگی معصومین، دقیقاً به معنای سلب معصومیت آنهاست که تناقضآمیز خواهد بود؛ شبیه کاری میشود که دیگران با نگاه اومانیسمی و سکولاریسمی، در روایت زندگی پیامبران(ع) میکنند؛ یعنی آنها را انسانهایی معمولی تصویر میکنند؛ یعنی به جای پرکشیدن انسان خاکنشین به سوی حیاتطیبه، همانند شیطان، معصومین را سر سفره آلوده خود هبوط میدهند و عکس هدف و اراده الهی عمل میکنند.
محدویتهای رمان و زندگی خودمحورانه سبب میشود که نتوانند با حفظ معیارهای خود، محمل مناسبی برای روایت زندگی معصومین باشند و نویسندگان خطر و ریسک چنین کاری را نپذیرند. محدودیت دیگری نیز وجود دارد که مربوط به رمان نیست، بلکه این یکی مرتبط با امانتداری و حفظ حریم معصومین است و آن اینکه گفتار و کردار معصومین برای ما حجت است و قابل پیروی. کسی حق ندارد قول یا فعلی را بدون سند به ایشان نسبت دهد.
■ با توجه به این مسائل و مشکلات که دست نویسنده را در استفاده از تخیل میبندد، آیا میتوان راه حلی جستوجو کرد؟
در رمان نمیتوان با دست باز به متن زندگی خصوصی و خانوادگی معصومین(ع) پرداخت. صرف نظر از این خط قرمز، میشود معصومین(ع) را در حاشیه امن رمان قرار داد؛ مانند کاری که من در دو رمان «رؤیای نیمه شب» و «دعبل و زلفا» کردهام. در این رمانها و نمونههای دیگر، نویسنده به زندگی انسانهای عادی میپردازد و سر بزنگاه، سخن یا کاری مستند از معصوم (ع) نقل میکند که نقطهعطفی در داستان میشود؛ یعنی معصوم یکی از شخصیتهای فرعی رمان است که بدون آلوده شدن به تنازع و کشمکشهایی که در چاه طبیعت بشری جریان دارد، نقش خود را ایفا میکند؛ دست دراز میکند و ساکنان باتلاق زندگی یا چاه طبیعت را میکشد بالا.
راه دیگر آن است که چند نفری از شخصیتهای رمان، راویان گوشهای از زندگی معصوم باشند و هر کدام از زاویه دید خودش آن را روایت کند که با قرائنی مشخص شود دوست است یا دشمن یا ناآگاه. مثلاً وقتی معاویه از علی(ع) حرف میزند، میتوان احتمال داد که روایتی کینهجویانه و حسادتآمیز است و موذیانه، حقیقتی را انکار یا واقعیتی را تحریف میکند.
به نظرم باید تجربههای نویسندگان را در این باب، گردآوری و تدوین کرد و شیوه کارآمدی ارائه داد؛ چنین شیوهنامهای به نویسندگان، میدان و امکانات وسیعی میدهد و از تردیدشان برای ورود به این ساحت میکاهد؛ البته این شیوهنامه جای اطلاعات کافی پیرامون زندگی معصومین(ع) را نمیگیرد. نویسنده اگر شناخت کافی از معصومی را ندارد، میتواند از مشاوره کارشناسان مربوط استفاده کند.
■ وجود همین سختیها باعث شده، ادبیات داستانی ما نتواند دینش را به شیعه و فرهنگ شیعی ادا کند.
بله! مهمترین علت، نداشتن شناخت درست از این فرهنگ است و باور نداشتن به آن. علت دیگر آن است که در شرایط کنونی داستاننویس نمیخواهد خطر و سختی ورود به چنین ساحتی را بپذیرد.
■ نهادهای فرهنگی چقدر در تولید این آثار نویسندهها را حمایت کرده اند؟
نهادهای فرهنگی از ورود به چنین ساحتی حمایت اساسی نمیکنند. باید حریم امنی برای نویسنده در نظر گرفته شود تا انگیزه و جرئت ورود پیدا کند. انگار مدعیان فرهنگ دینی و شیعی نشستهاند تا بختبرگشتهای به این ساحت ورود کند و مانند یک مجرم، اساسی حالش را بگیرند؛ چرا که کمک نکردهاند تا اثر چاپ شده، کمترین اشکالات قابل رفع را داشته باشد؛ یعنی به جای محکوم کردن خودشان، نویسنده را محکوم میکنند. عطف به آنچه در پاسخ به پرسش نخست گفتم، محدویتهای ذاتی رمان و داستان نیز در این کمکاری نقش دارد. به جای پاسخ به این پرسش که آیا راهی هست تا محدودیت رمان تبدیل به فرصت شود، صورت مسئله را پاک کردهایم. اینها کارهای نرمافزاری ظریفی است که توان و انگیزه فراوانی را میطلبد و مثلاً نهادی فرهنگی با پشتوانه مالی و حمایتی بالایی باید فقط و فقط به چنین مهمی بپردازد؛ ولی افسوس که همه، فعالیتهای سختافزاری زودبازده را میپسندند و ضرورت و اولویت پرداختن به این ساحت را درک نمیکنند یا انگیزه لازم را ندارند.
■ این نهادها در خصوص معرفی و تبلیغ این گونه آثار چه نقشی دارند؟
هم کتاب خوب باید تولید شود و هم باید خوب توزیع و تبلیغ شود. در هر دو مرحله، نهادهای فرهنگی نقش مهمی دارند. اگر این چرخه درست کار کند، اوضاع کتاب و نشر و مطالعه بهتر میشود. به نظرم دولت نباید متولی این چرخه باشد. باید نظارت و حمایت و ساماندهی کند. کارمندان ادارات دولتی انگیزهای برای بهبود این چرخه ندارند؛ زیرا در دستاوردهای آن منتفع نمیشوند. این کار بخش خصوصی است که خودگردانند. به نظرم آموزش و پرورش استثناست که باید کتابهای خوب را در مدارس تبلیغ و توزیع کند و از بخشی از سودش برخوردار شود.
■ استقبال مردم از دو رمان شما چگونه بوده است؟
به طور کلی مردم از رمان دینی استقبال میکنند؛ زیرا انسان فطرتاً به مقولات مرتبط به خدا، جهان غیب و ماورای ماده، سرنوشت، قضا و قدر، رستگاری، کمال، جاودانگی، آخرت و امدادهای غیبی علاقه دارد. رمانهایی که به نیازهای اینچنینی انسان پاسخ درست و زیبایی دهند، مورد استقبال قرار میگیرند. داستانهای من چون ساده و صمیمانهاند، مورد استقبال عامه خوانندگان قرار میگیرد. به نظرم در زمانی که کتاب گران است و مردم رغبت چندانی به مطالعه نشان نمیدهند، نویسندگان باید از تجربهگرایی محض و ادا و اطوارهای تکنیکی و مزاحم بپرهیزند و جذاب بنویسند.
■ آقای سالاری به طور کلی آیا زندگی ائمه(ع) ظرفیتهای داستانی دارد. مثلاً میشود زندگی شخصیتی مثل حضرت معصومه (ع) را با زبان داستان برای دختران امروز ایران بازگویی و بازآفرینی کرد؟
بیشک چنین است. همانطور که تمام زندگی حضرت سیدالشهدا(ع) متبلور در حماسه کربلا و عاشورا شده، تمام زندگی حضرت معصومه(س) نیز متبلور در سفر تاریخیشان برای دیدار برادرشان امامرضا(ع) شده است. تفاوت ایشان با دیگران در این است که پا در راه نهادند و حرکتی را آغاز کردند که به گمانم از چگونگی پایانش آگاه بودند؛ چرا که پدربزرگ ایشان، امامصادق(ع) سالها پیش از به دنیا آمدن ایشان، از سرنوشتش و از به خاک سپرده شدنش در قم و نقش تاریخی ایشان در اتفاقات بعدی خبر داده بودند و چطور ممکن است که حضرت معصومه(س) در متن چنین رویدادی حضور داشته باشند و از راز و رمزش اطلاع نداشته باشند! این ظرفیت بزرگی است برای یک دختر و برای داستان. یکی از درونمایههای زیبا در زندگی ایشان و هر شهیدی این است که مهم، گام در راه زدن است. هر کجا شهید به خاک میافتد به هدفش رسیده است. گویی کسی که در مسیر ولایت حرکت میکند، حتی پیش از حرکت نیز به مقصد رسیده است. دختران ما باید بدانند کسی که در جستوجوی حیات طیبه است، هر اندازه با شکیبایی به آن دسترسی پیدا کند، به مقصد رسیده است. الگوی چنین حرکتی حضرت فاطمهمعصومه(س) است. هم سفر ایشان ظرفیت داستانی دارد و هم «الگوی موقعیت داستانی» است برای سفرها و حرکتها و مجاهدتها و ولایتمداریهای مشابه؛ البته مدلهایی مانند تئوری «سفر قهرمان» جوزفکمبل، توماس شلزینگر، کریستوفر وگلر و میشیلا کروتسن را باید بررسی کرد و مدل ویژهای تدارک دید که ارزشهای معنوی و جذابیتهای داستانی را در خودش داشته باشد.
نظر شما